گاهی نه گریه آرامت میکند و نه خنده
نه فریاد آرامت میکند و نه سکوت
آنجاست که با چشمانی خیس
رو به آسمان میکنی و میگویی
خدایا تنها تو را دارم
تنهایم مگذار
گاهی نه گریه آرامت میکند و نه خنده
نه فریاد آرامت میکند و نه سکوت
آنجاست که با چشمانی خیس
رو به آسمان میکنی و میگویی
خدایا تنها تو را دارم
تنهایم مگذار
تکلیفم روشن شد
خاموش میشوم شیرینم
فرهاد وار اینبار باید به جای کوه
دل بکنم...
همیشه بهت میگفتم
دلم میخواد خوشحالت کنم
چه کنم که حالا دلیل خوشحالیت
نبودن منه...
از دیروزها به دنبالت دویدم
وبه امید دیدارت به امروز رسیدم
ولی افسوس...
افسوس که تو به فرداها سفر کرده ای...
دلم یک شب آروم میخواد....با آهنگی رومانتیک....
چند تا شمع با یه عالمه تو.....
که به دنیا بگم.....خداحافظ!!!!!
دنیای من کسیه که تو آغوشش جون میدم
یعنی تو...
من زخم های زیادی به تن دارم
اما تو مهربان ترینشان بودی
عمیق ترینشان.....
عزیزترینشان.......
بعد از تو آدم ها تنها خراشی بودند بر من
که هیچ کدامشان به پای تو نمیرسند
عشق من..... خنجرت کولاک کرد
زین پس تنها ادامه میدهم...
در زیر باران
حتی به درخواست چتر هم جواب رد میدهم
میخواهم تنهایی ام را به رخ این هوای دو نفره بکشم...
باران نبار...
من نه چتر دارم نه یار...